قبر‌ها قاتل‌اند!

مروری بر نمایشنامۀ جمجمه‌ای در کانه‌مارا

مرگ مفهومی مقدس و قابل احترام، در بسیاری از جوامع بشری است؛ گرچه حقیقتی است که از ابتدا برای انسان ترسناک بوده است. مرگ از آن دسته مضامینی است که در طول تاریخ تغییر آن‌چنانی نکرده است و هم‌چنان اثرات مقدس و گاه وحشتناکی در وجود انسان باقی می‌گذارد. در نمایش‌نامه‌ی جمجمه‌ای در کانه‌مارا، مرگ مفهومی تازه پیدا می‌کند. مفهومی که از تقدس فاصله گرفته است. مرگ اتفاقی ساده تلقی می‌شود که هر نوع برخوردی با آن مجاز است. اجساد و قبرستان‌هایی در این روایت ارزش‌های خود را از دست می‌دهند که همیشه برای انسان‌ها مقدس شمرده شده‌اند

شخصیت اصلی، مردی به نام میک است که شغلش نبش قبر و بازکردن جا برای مردگان جدید است. او سال‌ها قبل، در حادثه‌ای همسرش را از دست داده است و حالا نوبت به قبر او می‌رسد که باید باز شده و خالی شود. باز کردن قبر یک انسان کار خوشایندی نیست؛ به خصوص اگر آن شخص، از عزیزان و نزدیکان آدم باشد. پس از همین‌ خلاصه‌ی کوتاه می‌توان فضای حاکم بر داستان را حدس زد؛ گرچه جذابیت روایی بسیاری نیز دارد.

در طول همین یک شب و نقش قبر اتفاقات عجیبی می‌افتد. یکی از پلیس‌های منطقه برای نظارت بر نبش قبر همسر میک به قبرستان می‌آید. پسری جوان از اهالی شهر نیز برای کمک به او در آن‌جا حضور دارد. همراهی این سه نفر باعث ایجاد بحث‌های عجیبی می‌شود؛ بحث‌هایی از گذشته، از خراب‌کاری‌های پسر جوان، از کارهای عجیبی که پلیس انجام داده است و از این‌که شاید میک به عمد همسرش را کشته باشد. سال‌هاست که شایعه‌هایی برای میک ساخته شده است و حالا که زمان نبش قبر همسر اوست، این شایعات بیشتر از همیشه به گوش می‌رسند. این صحبت‌ها فضا را به شدت متشنج می‌کنند و درگیری‌هایی اتفاق می‌افتد. تا لحظه‌ای که بزرگ‌ترین غافل‌گیری برای شخصیت‌ها و مخاطب اتفاق می‌افتد و مسئله‌ای جدید ایجاد می‌شود که نیازمند پاسخ است

آنچه عجیب‌ترین بخش داستان است اتفاقی است که برای اسکلت‌های درون قبرها می‌افتد. رفتار میک و دو نفر دیگر با استخوان‌های افراد مرده نمادی از تغییرات انسان‌ها در طی زمان است. آن‌ها گویی دیگر به هیچ‌چیز اهمیت نمی‌دهند. با جمجمه‌ها شوخی‌ها چندش‌‌آوری می‌کنند و قبرها را به عنوان ابزار شوخی و مسخره‌بازی در نظر می‌گیرند. تصور ما از انسان‌هایی که در نیمه‌های شب در قبرستان می‌ایستند و قبر‌ها را باز می‌کنند با رفتار این سه نفر مغایرت دارد. ترس و وحشت در وجود آن‌ها جایی ندارد. قبرستان و مرگ معنای تازه‌ای پیدا کرده‌اند؛ معنایی که خالی از هرگونه تقدس و حرمت است. خالی از وحشت است؛ انگار آن‌جا زمین بازی است و اسکلت‌ها هم اسباب‌بازی هستند. در دنیای فعلی، ارزش‌های گذشته از بین رفته‌اند. این روایت بیش از هرچیز همین مسئله را نشان می‌دهد. افول معانی و ارزش‌ها، شاید در هیچ مکانی به اندازه‌ی قبرستانی دیده نشود که در آن‌ قبر‌ها گشوده می‌شوند و با جمجمه‌ها بازی می‌کنند.

دیالوگ‌ها نشان از سردرگمی و بی ‌هدفی شخصیت‌ها دارند؛ البته به جز دیالوگ‌های انتهای داستان، که شخصیت اصلی، انسانیت حقیقی خود را نشان می‌دهد؛ اما سایر دیالوگ‌ها فقط بر زبان افراد جای می‌شوند؛ بدون این‌که مفهومی فراتر داشته باشند یا از مسائل گره‌گشایی کنند. شاید تنها کارکردشان ایجاد اختلاف بین افراد و بروز خشونت از سمت آن‌ها باشد. خشونت نیز از مضامین مهم این روایت است. خشونت کلامی و جسمی حتی از روابط بین انسان‌های زنده فراتر رفته و برعلیه مردگان نیز، به کار گرفته می‌شود.

شاید به‌یادماندنی‌ترین ویژگی این داستان این است که اتفاقات آنقدر عجیب‌اند که هرگز به فکر ما نیز خطور نمی کنند. هریک از ما دایره‌ای از افکار را در ‌ذهن خود داریم؛ اما به احتمال زیاد، هرگز داستانی را در قبرستان نمی‌سازیم که شخصیت‌های مهم آن اسکلت‌ها باشند؛ به خصوص اگر عناصر مهم آن داستان خشونت و مرگ باشد. به همین دلیل است که این داستان در ذهن باقی می‌ماند و هرگاه نام آن‌ را بشنویم، خاطره‌ی خواندن آن برایمان زنده می‌شود و همان حسی را تجربه می‌کنیم که در اولین مواجهه با آن داشتیم. این داستان برای هرکسی جذاب است که بخواهد روایتی جدید و دور از ذهن بخواند. و او را با شخصیت‌هایی جالب آشنا می‌کند. خواندن این نمایش‌نامه برای نویسندگان نیز می‌تواند مفید باشد و قوه‌ی خلاقیت آنان را تحریک کند تا در داستان‌هایشان شخصیت‌ها و روایت‌های عجیب و جالب خلق کنند.

مارتین مک‌دونا، نمایشنامه‌نویس و فیلمنامه‌نویس و فیلمساز بریتانیایی-ایرلندی متولد ۱۹۷۰ در لندن است که با ترکیب ویژگی‌هایی از تئاتر ابزورد و تئاتر شقاوت، درام خانوادگی، کمدی موقعیت و با مایه‌هایی از روایت پست مدرنیستی، آثار خود را خلق می‌کندجمجمه‌ای در کانه‌مارا، دومین داستان از مجموعه‌ای است که به نام « سه‌گانه‌ی لی‌نین»  از مک‌دونا مشهور شد. اولین کتاب به نام ملکه‌ی لی‌نین و سومین آن‌ها به نام غرب غم‌زده  بود که هرسه به عنوان یک‌ مجموعه، مک‌دونا را به عنوان یکی از مهم‌ترین نمایش‌نامه‌نویسان مدرن بریتانیا در جهان مطرح کردند.

 

 

منبع: نوشتۀ مانا مبینی، معرفی و نقد کتاب آوانگارد